مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

گاز!

سه تا پایین و چهار تا بالا... حمله... گربه کوچولوی ملوسم... گاز میگیری محکم...اثر اون دندونای سفید و مرواریدیت رو میخوای یادگاری بذاری؟! مامانی رو میبوسیییییییییی و یهو یه گاز خوشگل و کوچولو ولی محکم میگیری؛ داری با بابایی بازی میکنی و یهو دهن کوچیکت رو که دوسانت بیشتر باز نمیشه رو باز میکنی با دقت انگشتشو نشونه میگیری و گاززززز و این لطفت رو از وقتی دندونای بالایی میخواستن تشریف فرما بشن شامل حال ما میکنی.... راستی بعضیا رو هم که ازشون خوشت میاد مستفیض میفرمایی قربون خودت و گازهای کوچولو و محکمت برم قربون درد لثه هات و بیرون اومدن دندونات برم که تا اینا بیرون بیان تو اب میشی... میدونم خیلی درد داری....دیگه دندونی و اسباب...
3 اسفند 1390

مادرانه ای نو!

تغییر کرده ام حس میکنم....خیلی وقت است اما... این روزها ؛هربار تو را میبینم حسم قوی تر و افکارم پررنگ تر میشود تا قبل از این مادری بودم که مادرانه هایم را به پایت میریختم شاید رفتار تو متحولم کرد... فهمت...درکت...عکس العملت ... بزرگ شدی پسرم دیگر ان کوچکی که با هر صدایی میترسید ,نیستی... میترسی! اما میخواهی بدانی صدا از کجا بود؟! پسر کوچولوی من...حالا قبل از هر شیطنتی سرت را میچرخانی و من را پیدا میکنی...لبخندم را میخواهی برای ادامه دادن و بین شعر خواندن من....*یکیش به من اب داد   یکیش به من نون داد* تو تکرار میکنی ابه ابه وانگشتان کوچکت را به علامت خواستن اب تکان میدهی... دیگر موقع غذا خوردن منت...
2 اسفند 1390